امام باقر(علیه السلام) در آفاق نگاهها
امام باقر(علیه السلام) در آفاق نگاهها
پيشوايان پاك، طبق شرايط زماني و مكاني هركدام به وظيفه الهي زمان خود عمل كردند به گونه اي كه اگر هر امام به جاي ديگري بود همان وظيفه را دنبال مي كرد.
پس از شهادت امام حسين عليه السلام، حضرت امام زين العابدين عليه السلام كه در اوج قدرت طاغوتي بني اميه قرار گرفته بود، شرايط بسيار سخت و دشواري را در پيش رو داشت چرا كه هر روز دشمنان اسلام و اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم به بهانه اي عده اي را به قتل مي رساندند.
بدين جهت امام چهارم هرگز شرايط زماني امام حسين عليه السلام را نداشت و مي بايد طوري عمل مي كرد كه هم اسلام را حفظ مي كرد و هم ريشه بني اميه را مي سوزاند.
تا اين كه دولت بني اميه بر اثر طغيان بيش از حد، و قتل و غارت مردم و شهرها رو به ضعف گذارده و مردم نسبت به جنايت آنها كاملاً واقف گريدند.
در برهه اي از زمان زمينه يك نهضت علمي گسترده اي آماده گرديد كه پرچمدار اين نهضت امام محمدباقرعليه السلام بود. يعني آن شخصيتي كه پيشاپيش، رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم درباره اش سخناني به جابر بن عبدالله انصاري فرموده بود.
به راستي او دارنده علم پيامبران، شكافنده علوم بود و به همين جهت بود كه صحابه بزرگواري همانند جابر دست اما محمدباقرعليه السلام را مي بوسد و در محضرش دو زانو نشسته و از دانش وسيعش بهره مي برد.
و بزرگان علم و ادب در برابر او احساس كوچكي و حقارت مي كردند.
آن امامي كه در زمان خود علم دين را شكافت و از راز و رمز ديگر علوم، تشنگان حقيقت و جويندگان علم را با خبر ساخت. آن امامي كه هيچ فقيه نامداري و هيچ مفسّر بزرگواري و هيچ فيلسوف عالي مقامي و هيچ متكلم مشهوري جرأت سخن گفتن و يا اظهار نظر در محضرش نداشته است.
آري، اين امام بزرگوار با اين خصوصيات و سوابق علمي مورد تأييد پيامبر و امامان عليهم السلام پيش از او، كه وصيّ اوصياء و وارث علم انبياء بود، وارد چنين عرصه اي شد و با جدّيت تمام كاروان علم و دانش را در زمان خود سرپرستي كرد.
و همين حضور باعث شد تا شيفتگان علم و معرفت از هر سو به مدينه هجوم آورده و در اين نهضت علمي جديدي كه امام حركت آن را آغاز كرده بود، فعّالانه شركت نموده و خود را در كنار ديگر شاگردان امام عليه السلام قرار دهند.
صفحاتي كه در پيش روي شما است مروري است بر شخصيت علمي امام محمدباقرعليه السلام كه از ديدگاه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم و امام زين العابدين عليه السلام و صحابه و تابعين و ديگر صاحب نظران بررسي شده و در آخر، نيم نگاهي به توليد علم امام شده است.
به اميد آنكه طرح عظيم «موسوعه امام محمدباقرعليه السلام» را كه از سال 1395 ق. آغاز كرده ام به پايان رسانده و تقديم مشتاقان علم و معرفت كنم. ان شاءالله.
نخستين كسي كه نقاب از چهره مقدّس امام باقرعليه السلام برداشت و سالها پيش از ولادتش به معرّفي وي پرداخت، رسول خدا محمّد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم بود. آن حضرت ضمن خطبه ها و سخنراني و يا در پاسخ به درخواست برخي صحابه بزرگوار خود، از امام محمدباقرعليه السلام به شكافنده علم، ناطق به حق، شكافنده علم پيامبر ياد كرده است. روايات زير شاهد اين مدّعا مي باشد:
1. در خطبه اي كه سلمان فارسي از پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم نقل كرده آن حضرت مردم را به پيروي از آفتاب و ماه و فرقدان و سپس به نجوم زاهره نُه گانه فراخوانده است. و آنگاه به تفسير هريك از ماه و آفتاب پرداخته و با درخواست سلمان كه مراد از نجوم زاهره چيست؟ نام امامان را يادآوري فرموده و از امام باقرعليه السلام چنين ياد مي كند: «و بعده محمد بن عليّ الباقر علم النّبيّين».(1)
2. همچنين به جابر بن عبدالله انصاري به هنگام بردن نام هريك از امامان و اوصياي پس از خود فرمود: «ثمّ محمد بن عليّ المعروف في التّوراة بالباقر».(2)
3. در ملاقاتي كه عبدالله بن مسعود با پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم داشت؛ حضرت ضمن اظهار محبّتي كه به فرزندش امام حسين عليه السلام نمود، به وي فرمود: «يا حسين، انت الامام ابن الامام ابوالائمّة التسعة من ولدك ائمّة أبرار».
عبدالله بن مسعود پرسيد: يا رسول الله! اينان كيانند كه در صلب حسين عليه السلام هستند؟ پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم مدّتي سر به زير افكند و سپس سر برداشتند و فرمودند: «يا عبدالله، سألت عظيماً ولكن اخبرك؛ امر بسيار بزرگي را پرسيدي، اينك به تو خواهم گفت.» سپس دست بر شانه امام حسين گذارده و نام يكايك اماماني كه از نسل آن حضرت بودند را بيان نمود تا اين كه به نام مقدّس محمدباقر رسيد و درباره او چنين فرمود: «ويخرج من صلب عليّ ولد اسمه اسمي و أشبه النّاس بي يبقر العلم بقراً و ينطق بالحقّ و يأمر بالصّواب (3)؛ و از صلب علي پسري بيرون مي آيد كه نامش نام من است و شبيه ترين مردم به من خواهد بود. علم را مي شكافد، گفتار وي حقّ مي باشد.»
امام سجّادعليه السلام نيز با به كاربردن لقب باقر نسبت به فرزند خود، بر شخصيت علمي وي تكيه فراواني كرده و در برابر پرسش يكي از فرزندانش كه چرا وي را باقر نامگذاري كردي، حضرت لبخندي زده سپس به سجده رفت و گويا سجده شكر مي كرد و در اين سجده بارها از نعمت چنين فرزندي از پروردگار تشكّر مي كرد. آنگاه فرمود: «يا بُنَيَّ إنّ الامامة في ولده إلي أن يقوم قائمنا فيملأها قسطاً و عدلاً و انّه الامام أبوالائمّة معدن الحلم و موضع العلم يبقره بقراً، والله لهو أشبه النّاس برسول الله صلي الله عليه وآله وسلم...(4)؛ فرزندم! بدان كه امامت تا روز قيام قائم ما در فرزندانش خواهد بود. و او امام، پدر امامان و معدن حلم و بردباري و جايگاه علم است، علم را خواهد شكافت، به خدا سوگند كه شبيه ترين مردم به رسول خدا مي باشد...»
همچنين به ابوعبدالله زُهَري كه از امام سجادعليه السلام پرسيده بود پس از تو با چه كسي در رفت و آمد باشيم؟
حضرت با اشاره كردن به سوي فرزندش امام محمدباقرعليه السلام فرمود: «يا اباعبدالله إلي إبني هذا، و اشار إلي محمد ابنه، انّه وصيّتي و وارثي و عيبة علمي و معدن العلم و باقرالعلم. قلت: يابن رسول الله! ما معني باقرالعلم؟ قال: سوف يختلف إليه خلاص شيعتي و يبقر العلم عليهم بقراً...(5)؛ اي اباعبدالله! به سوي اين فرزندم. - و سپس به فرزندش محمد اشاره نمود - او وصي و وارث من است، محلّ نگه داري علمم بوده و معدن علم و شكافنده علم مي باشد.
عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! باقرالعلم به چه معني مي باشد؟
فرمود: زود است كه شيفتگاني از شيعيانم به سوي او در رفت و آمد خواهند بود و علم را براي آنان خواهد شكافت...»
ياران رسول خدا نيز به اين شخصيت عظيم الشّأن علاقه زيادي داشته و در ميان آنان از احترام فوق العاده اي برخوردار بود. چرا كه پيشگويي هاي پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم به جابر بن عبدالله انصاري و ديگر چهره هاي محترم، زمينه اين را فراهم كرده بود.
برخورد مهرآميز جابربن عبدالله انصاري، كه يكي از ياران با اخلاص رسول خدا و حامل پيام و سلام آن حضرت به امام باقرعليه السلام است جلوه ديگري داده بود.
جابر كه در زمان كودكي آن حضرت به ايشان گفته بود: پيامبر خدا، سلامت مي رساند؛ به او گفته شد: اي جابر! چگونه بوده كه تو سلام پيامبر را به ايشان مي رساني؟ گفت: من در حضور پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم نشسته بودم و امام حسين عليه السلام نزد او بود و بازي مي كرد. پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم به من فرمود: اي جابر! فرزندي برايش به دنيا خواهد آمد كه نامش علي است و روز قيامت كه منادي ندا سر مي دهد: سرور عبادت كنندگان بپاخيزد! فرزندش علي برمي خيزد. آنگاه از نسل او فرزندي خواهد آمد كه نامش محمد است و تو اي جابر! اگر او را درك كردي، سلام مرا به او برسان.(6)
اين برخورد سبب شد كه باقي ماندگان از صحابه پيامبر و همچنين تابعين كه دوران آنها فرا رسيده بود، به حضرت روي آورده و از دانش وسيعش بهره ببرند.
ابن شهرآشوب مي نويسد: «و قد روي عنه معالم الدين بقايا الصحابة و وجوه التابعين و رؤساء فقهاء المسلمين، فمن الصحابة نحو جابر بن عبدالله الأنصاري و من التابعين نحو جابر بن يزيد الجعفي و كيسان السختاني صاحب الصوفية و من الفقهاء نحو ابن المبارك والزهري و الأوزاعي و ابوحنيفة و مالك والشافعي و زياد بن المنذر النهدي (7)؛ باقي ماندگان از ياران پيامبر و همچنين شخصيت هاي برجسته تابعين و رؤساي فقهاي مسلمين از ايشان آثار و نشانه هاي دين آموخته و روايت كردند كه از جمله صحابه همانند جابربن عبدالله انصاري و از تابعين همانند جابر بن يزيد جُعفي و كيسان سختاني و از فقها همانند ابن مبارك و زهري و اوزاعي و ابوحنيفه و مالك و شافعي و زياد بن منذر نهدي مي باشد.»
بسياري از شخصيت هاي محترمي كه معاصر امام باقرعليه السلام بودند، از آنها سخنان ارزشمندي درباره امام محمدباقرعليه السلام نقل گرديده كه پرداختن به همه آنها، از حوصله اين نوشتار بيرون است. اما بايد گفت:
در زير به برخي از جملات شخصيت هاي علمي كه درباره امام گفته اند، مي پردازيم:
1. عبدالله بن عطاء مكّي
در حليةالاولياء آمده است كه عبدالله بن عطاء مكّي گفته: «ما رأينا العلماء عند أحد أصغر منهم عند أبي جعفرعليه السلام يعني الباقر. و لقد رأيتُ الحكم بن عينية مع جلالته و سنّه عنده كأنّه صبّي بين يدي معلّم يتعلّم منه (8)؛ ما هرگز نديديم كه علما در محضر كسي همانند ابوجعفر يعني امام باقرعليه السلام آن قدر احساس كوچكي كنند، من خودم حكم بن عينيه را با آن جلالت قدري كه داشت، ديدم كه همانند كودكي در مقابل معلّمش قرار گرفته و از او ياد مي گيرد.»
2. نافع غلام ابن عمر
در ملاقات و پرسش و پاسخي كه امام با نافع داشتند، از وي درباره خوارج و اصحاب نهروان پرسيدند. وي كه از قدرت استدلال امام محمدباقرعليه السلام سخت شگفت زده شده بود از محضر امام بيرون رفته در حالي كه مي گفت: «انت والله أعلم النّاس حقّاً».(9)
3. عكرمه
ابوحمزه ثمالي گويد: در آن سالي كه امام محمدباقرعليه السلام به حجّ رفت و هشام با حضرت ملاقات داشت، مردم از اطراف به سوي حضرت روانه شدند. عكرمه پرسيد: «من هذا؟ عليه سيماء زهرةالعلم لاجربنّه، فلمّا مثل بين يديه ارتعدت فرائصه واسقط في يد أبي جعفر و قال: يابن رسول الله، لقد جلستُ مجالس كثيرة بين يدي ابن عباس و غيره فما أدركني ما أدركني آنفاً فقال له ابوجعفرعليه السلام: ويلك يا عبيد أهل الشام، انّك بين يدي بيوت أذن الله أن ترفع و يذكر فيها اسمه (10)؛ اين كيست؟ در چهره او علم غنچه كرده، مي بايد او را بيازمايم. سپس به نزد حضرت رفته تا در مقابل امام قرار گرفت لرزه بر اندامش افتاد و در برابر امام خاموش شد. سپس رو به امام كرده، گفت: اي فرزند رسول خدا! من تاكنون در مجالس زيادي در برابر ابن عباس و غير او نشسته ام ولي آن گونه در برابر شما مضطرب شده ام در مقابل هيچ يك، وحشت و اضطراب مرا فرا نگرفت!؟
امام فرمود: واي برتو اي بنده أهل شام! تو مي داني كجا نشسته اي؟ در مقابل خانداني هستي كه خداوند اذن داده تا ديوارهاي آن را بالا برند، خانه هايي كه نام خدا در آن برده شود.»
4. جابر جُعفي
يكي ديگر از شخصيت هاي محترمي كه سال ها محضر امام باقرعليه السلام را درك كرده و معارف بي شماري از امام كسب فيض كرده جابر جُعفي است.
درباره جابر نوشته اند كه حدود پنجاه هزار حديث در موضوعهاي مختلف از آن حضرت نقل كرده است.(11)
ابن شهرآشوب مي نويسد: هرگاه جابر از امام باقرعليه السلام حديثي نقل مي كرد، مي گفت: «حدّثني وصيّ الأوصياء و وارث علم الأنبياء»؛ اين حديث را وصيّ اوصياء و وارث علم پيامبران (يعني امام محمدباقرعليه السلام) به من گفته است.»(12)
5. أبرش كلبي
همچنين ابن شهرآشوب مي نويسد: أبرش كلبي در حالي كه به امام محمدباقرعليه السلام اشاره كرده بود، از هشام پرسيد: اين كيست كه اهل عراق گرد او حلقه زده و سؤال مي كنند؟
هشام گفت: اين، پيامبر كوفه است، او گمان مي كند كه فرزند پيامبر خدا و باقرالعلم و مفسّر قرآن است. چيزي را از او بپرس كه نمي داند.
ابرش كلبي به نزد امام آمده، گفت: اي فرزند علي! آيا تورات و انجيل و زبور و فرقان را خوانده اي؟ فرمود: آري.
گفت: پس اجازه دهيد تا مسائلي در اين خصوص از شما بپرسم. امام فرمود: بپرس ولي اگر قصد آگاهي و دست يافتن به مسائل را داري، بهره خواهي برد و اگر قصد اذيّت كردن داري، گمراه خواهي شد.
ابرش پس از چند پرسش و پاسخ، از جاي برخاست در حالي كه مي گفت: حقيقتاً تو فرزند رسول خدا هستي. سپس به سوي هشام رفته، اظهار داشت: اي فرزندان بني اميّه! ما را رها كنيد چرا كه اين أعلم مردم زمين است به آنچه كه در آسمان و زمين مي باشد. اين فرزند رسول خداست.(13) 6. مالك بن أعين جهني
از جمله كساني كه امام محمدباقرعليه السلام را ستود و ضمن اشعاري امام را مورد مدح و ستايش خود قرار داد، مالك بن أعين بود. وي امام را مخاطب قرار داده، چنين گفت:
وقتي مردم علم قرآن را طلب كنند، تمامي قريش از عرضه چنين علمي فرو مي مانند. و هنگامي كه گفته شود: فرزند دختر پيامبر كجاست؟ نزد او رشته هاي دراز اين را خواهند يافت؛ ستارگاني است كه براي شبروان نورافشاني مي كنند و كوه هايي است كه دانش را به وسعت كوهها به ارث مي برند.(14)
7. محي الدّين نووي
وي كه متوفّاي سال 676 ق. است؛ در باره امام محمدباقرعليه السلام مي گويد:
محمد بن الحسين القرشي الهاشمي معروف، به «باقر» از آن جهت بدين لقب ملقّب گشته كه دانش را شكافته، يعني كه اصل و ريشه آن را دريافته و از رازهاي آن باخبر گشته است. او تابعي گرانقدر و امامي پرهيزكار است، كه بر بزرگواريش همگي اذعان دارند و از جمله معدود فقهاي مدينه و بزرگان آن به شمار مي رود.(15)
8. محمد بن طلحه شافعي
وي در كتاب خود به نام مطالب السّؤل مي نويسد: محمد بن علي باقرعليهما السلام همان شكافنده علم و جامع آن است كه دانش گسترده او و مقام بلندش بر همگان آشكار است و گوهر زينتش آراسته است و قلبش پرصفا و كار و كردارش پيراسته است و نفسش پاك و اخلاقش منزّه و اوقاتش به طاعت خدا سپري و قدمش در مقام تقوي راسخ و پا برجاست، فضايل و نيكيها به گرد پايش نمي رسند و ويژگي هاي مثبت اخلاقي به او افتخار مي كنند...(16)
دوران طلايي امام محمدباقرعليه السلام اين فرصت را به آن حضرت داد تا علوم آل محمّد را در اختيار علاقه مندان علم و كمال قرار دهد.
بدين وسيله آوازه باقر علم النّبيّين به دورترين نقاط عالم رسيده و خيل مشتاقان علم و دانش به سوي مدينه منوّره رهسپار گشتند تا از اين فرصت طلايي، كمال استفاده را ببرند. امام باقرعليه السلام با استقبال از اين دانش پژوهان، خود را براي تربيت آنان آماده كرده و درب تمام علوم را به روي علاقه مندان گشود.
مسجد پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم مبدّل به دانشگاهي شده بود كه در چند نوبت در روز، پذيراي صدها دانشجو بود كه همگان در انتظار درس امام محمدباقرعليه السلام بودند.
استاد عبدالعزيز، در توصيف اين اجتماع بزرگ در مدينه، مي نويسد: كوفه و بصره و واسط و حجاز، جگر گوشگان خود را به دانشگاه اهل بيت گسيل داشتند و علما و محدّثين و راويان بزرگي از آن فارغ التحصيل گرديدند.(17)
شاهد بر اين مدّعا، اين است كه اگر به رجال شيخ طوسي بنگريم و يا به نام و هويّت و مليت ياران و راويان حديث امام محمدباقرعليه السلام، به اين نكته پي مي بريم كه در ميان ياران امام عدّه زيادي بالغ بر يكصد نفر از مردم كوفه مي باشند و همچنين از يمن و مدينه و بصره و شام و موصل و سجستان و مكّه و قم و مداين و سرخس و واسط و كابل و نيشابور و حلوان و ري و... ديده مي شوند.
در جلسه درس امام، صحابه و تابعين و فقها و مفسّرين، حتّي از گروه هاي مخالف شركت مي كردند. مثلاً از صحابه، جابربن عبدالله انصاري بوده است و از تابعين،چهره هاي سرشناسي همانند: اسماعيل بن عبدالرحمن جعفي و اسماعيل بن زياد و ابان بن عياش و حسن بن أبي الحسن و حسين بن علي بن الحسين، و حسين بن عبدالله و حبيب أبوعميرة الاسكاف، و حمران بن أعين و حارث بن حصين أزدي و زياد بن سرقه و زياد بن منذر و عمر بن دينار و غير اينها مي باشند.
همچنين از فقهايي كه در درس امام شركت مي كردند: ربيعة الرأي بوده است و از مفسّران، اسماعيل بن عبدالرحمن سدّي، و از ساير فرق و گروه ها همانند زيديه مثل حسن بن صالح بن حي همداني و زياد بن المنذر و از گروه بتريه طلحة بن زيد و عمرو بن قيس ماصر و عمرو بن خالد واسطي و غياث بن ابراهيم و قيس بن الربيع و محمد بن زيد و منصور بن المعتمر و مقاتل بن سليمان و يوسف بن الحارث و... مي باشند.(18)
آري، شيخ طوسي اگرچه تعداد ياران امام محمدباقرعليه السلام را به 465 نفر رسانده (19) اما به يقين عدد راويان احاديث فقهي و غير فقهي، بيشتر خواهد بود.
پيش از اين گفته شد كه امام محمدباقرعليه السلام وارث علم تمام پيامبران بوده و طبق روايات، آن حضرت معروف به «باقر» يعني شكافنده، توسعه دهنده در علوم بوده است.
علومي كه امام در اختيار ديگران قرار داد از قبيل: فقه، حديث، فلسفه، تفسير، لغت، كلام، اخبار مبدأ و معاد، اخبار انبياء، مناسك حجّ، و ديگر علوم اسلامي مي باشد. شيخ مفيد مي نويسد:
«و روي ابوجعفرعليه السلام اخبار المبتداء و اخبار الأنبياء، و كتب عنه المغازي واثروا عنه السنن و اعتمدوا عليه في مناسك الحجّ التي رواها عن رسول الله و كتبوا تفسير القرآن و روت عنه الخاصة و العامة الاخبار، و ناظر من كان يرد عليه أهل الآراء و حفظ عنه النّاس كثيراً من علم الكلام (20)؛ امام محمدباقرعليه السلام اخبار خلقت عالم و اخبار پيامبران را روايت كرد، همچنين اخبار جنگها را از او نوشته و اخلاق و آداب و سنن را از او برگرفتند. به گفته هايش در مناسك حجّ كه از رسول خدا روايت كرده بود، اعتماد كردند و به آنها عمل نمودند. همچنين تفسير قرآن را از او روايت كرده و عامّه و خاصّه از حضرتش روايت نقل نمودند. يكي از برنامه هاي وي اين بود كه با صاحبان فكر و انديشه به مناظره و گفت و گو مي نشست و ياران وي مطالبي درباره علم كلام از او حفظ مي كردند.»
يكي از آثار و بركات اين دانشگاهي كه بر دست تواناي امام باقرعليه السلام يايه گزاري شد، تبيين علم فقه و مسائل حلال و حرام بود كه امام با وسعت دانشي كه داشت، اين سفره علمي را براي همگان پهن كرده و آموخته هاي خود را از رسول خدا و اميرمؤمنان و ساير معصومان عليهم السلام كريمانه تقديم دانش پژوهان كرد. چرا كه تا آن روز هيچ يك از معصومان و حتّي پيامبر بزرگوار فرصت نيافته بودند به مسائل حلال و حرام به اين گستردگي بپردازند. چون نه زمينه آن فراهم شده بود و نه مردم در آن سطح از فكر و آگاهي بودند.
بدين جهت مي بينيم كه درسهاي فقهي امام آنقدر تأثيرگذار بود كه فقهاي زمان مجذوب اين محفل علمي شدند به گونه اي كه امام از برخي شاگردان خود؛ يعني ابان بن تغلب مي خواهد كه در مسجد مدينه بنشيند و پاسخگوي مسائل فقهي مردم بوده و فتوا دهد.(21) كه بدون شك اين مقام فقط شايسته فقيه و عارف به احكام الهي مي باشد.
راستي اگر به كتاب هاي فقهي مراجعه كنيم و به هر يك از باب هاي فقهي، كه از كتاب طهارت گرفته تا كتاب ديات مي باشد، نظر بيفكنيم، نظرات اين امام معصوم عليه السلام را مي بينيم كه راويان، اين احاديث فقهي، را از امام به عنوان عن ابي جعفر، سألت اباجعفر، قال ابوجعفر، الباقر، و يا رواياتي كه در سندشان عن أحدهما آمده، نقل كرده اند. شما اگر به كتاب وسائل الشّيعة از تأليفات مرحوم حرّ عاملي كه جامعِ روايت اهل بيت در مسائل حلال و حرام است، رجوع كنيد، خواهيد ديد كه از امام باقرعليه السلام بيشترين روايات فقهي پس از امام صادق عليه السلام نقل گرديده و تعداد آنها بالغ بر چهارهزار روايت است. چون در جلد اوّل به 181، در جلد دوم به 193، در جلد سوم به 210، در جلد چهارم به 236، در جلد پنجم به 156، در جلد ششم به 196، در جلد هفتم به 173، در جلد هشتم به 176، در جلد نهم به 193، در جلد دهم به 145، در جلد يازدهم به 128، در جلد دوازدهم به 176، در جلد سيزدهم به 125، در جلد چهاردهم به 137، در جلد پانزدهم به 122، در جلد شانزدهم به 146، در جلد هفدهم به 111، در جلد هجدهم به 108، در جلد نوزدهم به 104، در جلد بيستم به 226، در جلد بيست و يكم به 201، در جلد بيست و دوم به 220، در جلد بيست و سوم به 118، در جلد بيست و چهارم به 128، در جلد بيست و پنجم به 115، در جلد بيست و ششم به 168، در جلد بيست و هفتم به 158، در جلد بيست و هشتم به 162، در جلد بيست و نهم به 113 حديث فقهي اشاره نموده است.
و اينها تمام مواردي است كه با واژه ابوجعفر يا أباجعفر و يا أبي جعفر مي باشد؛ اما اگر احاديث فقهي كه با واژه لأبي جعفر و يا عن احدهما و يا عن الباقر و يا عن محمد بن علي بن الحسين عليهم السلام آمده است را به روايات فوق اضافه كنيم؛ بدون شك اين تعداد از مرز شش هزار حديث فراتر خواهد رفت.
از ديگر علومي كه در دانشگاه امام محمدباقرعليه السلام به سرعت رشد كرد، تفسير قرآن و بيان علوم و معارف قرآني بود و باعث اين رشد فزاينده اوّلاً خود آن حضرت و در ثاني وجود مشتاقاني بود كه از اطراف عالم جهت رسيدن به معارف ناب اسلامي بار سفر به مدينه بسته و در محضر امام قرار گرفته بودند.
آنان چون با سؤالات و شبهات زيادي روبه رو بودند، همه آنها را به محضر حجّت خدا عرضه مي نموده و پاسخ صحيح را دريافت مي كردند.
بدين جهت هنگامي كه ابوزرعه، تفسير امام باقرعليه السلام را درباره اهل الذّكر شنيد، عرضه داشت: خداي راست گفت! قسم به جانم كه اباجعفر بزرگترين علماء و دانشمندان است.(22)
و پيش از اين نيز گفته شد كه مفيد در ارشاد در اين خصوص نوشته: و كتبوا عنه تفسير القرآن (23)؛ به گونه اي كه اگر به كتاب هاي تفسير و يا روايات تفسيريِ به جاي مانده از امام محمدباقرعليه السلام رجوع كنيم، روايات زيادي را در ذيل آيات قرآن مي بينيم كه راويان بزرگي آنها را از امام عليه السلام روايت كرده اند كه بيشتر اين روايات را مي توان در كتاب البرهان سيد هاشم بحراني و تفسير عياشي و نورالثقلين و ديگر تفاسير روايي پيدا كرد؛ كه نام زراره، جابر بن يزيد جعفي، سلام بن المستنير، عطاء، حسن بن محبوب، محمد بن مسلم، صفوان، حريز، عمرو بن قيس، سعد بن ظريف، حمران بن اعين، فضيل، حنان بن سدير، حسين كندي، سعد بن صدقة، ابوحمزه، ابوبصير، سعد اسكاف و محمد بن قيس را مي توان در صدر راويان اين دانش عظيم برشمرد.
پی نوشت ها
1. كفايةالاثر، ص 42.
2. همان، ص 54.
3. همان، ص 83.
4. همان، ص 237.
5. همان، ص 243.
6. زندگي دوازده امام، ج 2، ص 206.
7. مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 195.
8. همان، ج 4، ص 204؛ الارشاد، مفيد، ص 246.
9. مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 199.
10. همان، ص 182.
11. زندگي دوازده امام، ج 2، ص 214.
12. مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 180.
13. بحارالانوار، ج 46، ص 355.
14. زندگي دوازده امام، ج 2، ص 204.
15 و 16. همان، ص 205.
17. همان، ص 207.
18 و 19. رجال، شيخ طوسي، ص 142 - 102.
20. الارشاد، ص 248.
21. رجال، نجاشي، ص 10.
22. مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 178.
23. الارشاد، ص 248.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}